رابطه زن و مرد
دکترمحمدخرسندی
یونگ به این کشف دست یافت که روان ما دو جنسی است و متشکل از دو جز مردانه و زنانه می باشد.بدین ترتیب،هر مردی یا زنی با ساختار روانی پا به این دنیا می نهند که در نهایت خود شامل هر دو بعد هستند.
در چین باستان یین و یانگ یکدیگر را به تعادل رسانده و تمامیت می بخشد.می توان گفت هیچ ارزش یا خصلت انسانی به خودی خود کامل نیست و باید با زوج مکمل مردانه یا زنانه خود در یک فرایند ترکیبی خوداگاه ممزوج گردد تا به ثبات و تمامیت دست یابد.
بنابراین روان به طور پیوسته به دو ضد مکمل یکدیگر تقسیم می شود و این دو ضد مکمل را به صورت یک حلقه مونث -مذکر باز می نمایاند،که رابطه زن و مرد را شکل می دهد.
گروهی از خصلت ها را به عنوان ویژگی های مردانه و گروهی دیگر به عنوان خصلت های زنانه روان،گرایش ما به دلبستگی و مهرورزی خصلتی زنانه به شمار می آید.برعکس گرایش به اعاده قدرت،موقعیت های سلطه جویانه و حراست از حریم را نشات گرفته از بعد مردانه است.
برای آنکه به مردانگی یا زنانگی کامل دست یابیم هریک از ما ناگریزیم هر دوبعد روان مان را رشد و پرورش دهیم.هریک از ما ناگزیرم هر دو بعد روان مان را رشد و پرورش دهیم.
ما باید توانایی اعمال قدرت و مهرورزیدن را بطور مقارن داشته باشیم.وقتی درباره این مضمون خاص زنانگی صحبت می کنیم طبیعتا مفهوم مورد نظرما مرتبط با جنس مونث نیست.ما خصلت های درونی و روان شناختی ای را در نظر داریم که هم در میان مردان و هم در زنان مشترک اند.
هنگامی که یک مرد توانایی های زن درونش را تقویت می کند در حقیقت مردانگی خود را مستحکم تر ساخته است.نیروی مردانگی او،ناتوانایی او در همدلی و ابراز محبت و علاقه افزایش می یابد.
مردانگی و زنانگی فرایندی است که ابعاد متعارض وجودمان را به یکدیگر الحاق می کند.می توان گفت برای این الحاق یعنی جمع اضداد زنانگی و مردانگی تنها مسیر پیش رو عاشقی است.
اما عشق براساس فرافکنی شکل می گیرد.فرافکنی یعنی چیزی را که خودمان باید زندگی کنیم در دیگران جستجو می کنیم.پس عاشقی با فرافکنی به جنس مخالف آغاز می شود.
اگر فرافکنی را به خودمان برگردانیم بخش های پنهان خود را می بینیم،این کار با پس گرفتن فرافکنی شروع می شود و رابطه وارد فاز رابطه روانشناسانه می شود.یعنی به سمت شناخت واقعی حرکت می کنیم.