تحلیل امپراتوری ساسانی از منظر یونگی، به معنای نگریستن به آن نه صرفاً به عنوان یک موجودیت سیاسی، بلکه به عنوان بیانی زنده و پویا از روان جمعی است. این امپراتوری بزرگ که بیش از چهار قرن بر ایران حکومت کرد، صحنهای عظیم بود که در آن نمایشنامه ابدی روح انسان در قالب کهنالگوها، نمادها و مبارزهای ماندگار بین نظم و آشوب، نور و تاریکی، ایفا شد. ساسانیان آگاهانه و ناخودآگاه یک جستجوی افسانهای برای کمال را اجرا کردند که هویت آنها را تعریف کرد و در نهایت، سرنوشت غمانگیزشان را رقم زد.
کهنالگوی شاه: از جنگجو تا عارف

در قلب روان ساسانی، کهنالگوی قدرتمند شاه قرار داشت. ساسانیان صرفاً حاکمان نبودند؛ آنها خود را وارثان بهحق سنتهای باستانی هخامنشی و اشکانی میدیدند که وظیفه بازسازی ایرانشهر (قلمرو ایران) را بر عهده داشتند.¹ اولین پادشاه ساسانی، اردشیر اول، کهنالگوی قهرمان را در خود مجسم کرد و از آغاز فروتنانه خود برای سرنگونی امپراتوری اشکانی برخاست.² سفر او یک جستجوی قهرمانانه کلاسیک برای بازیابی شکوه گمشده ملت بود و موفقیت او پایهای قدرتمند و کهنالگویی برای تمام حاکمان بعدی بنا نهاد.
با این حال، پادشاهی ساسانی فراتر از صرف قدرت نظامی تکامل یافت. پادشاهان متأخر ساسانی، به ویژه خسرو اول، شروع به ادغام یک بعد معنویتر کردند. پادشاهی به ترکیبی از کهنالگوی قهرمان و پیر دانا تبدیل شد. خسرو اول، به طور خاص، به عنوان یک پادشاه-فیلسوف، حاکمی عادل و خردمند که دوران حکومتش با جستجوی حقیقت و نظم کیهانی مشخص میشد، مورد احترام بود. او خود را با دانشمندان و فیلسوفان از سراسر امپراتوری احاطه کرد و بحث و کاوش فکری را دعوت کرد. این ترکیب قدرت و خرد، تجلی بیرونی یک انگیزه روانی عمیقتر به سوی شکلی یکپارچهتر و کاملتر از پادشاهی بود. شاه ساسانی تجسم «خود» ملی بود، چهرهای وحدتبخش که نمایانگر میل جمعی برای قدرت و روشنگری معنوی بود.
دوگانگی الهی: پرسونای نور و سایه تاریکی
دین رسمی امپراتوری ساسانی، زرتشتیت، قدرتمندترین نمادها را برای تحلیل یونگی فراهم میکند. در قلب آن، زرتشتیت یک دین دوگانهگرا است که به مبارزه کیهانی بین دو نیروی متضاد اشاره دارد: اهورا مزدا (خدای نور، نظم و نیکی) و انگره مینئو (خدای تاریکی، آشوب و شر). این چارچوب الهیاتی، بازتابی کامل از روان جمعی ساسانی بود که عمیقاً با مبارزه برای حفظ نظم در برابر نیروهای زوال درگیر بود.
پرسونای ساسانی، بیان درخشان و قدرتمندی از نور اهورا مزدا بود. هنر، معماری و مراسم درباری آنها همگی برای تجسم تصویری از شکوه بینظیر امپراتوری، حق الهی و نظم تقریباً مقدس طراحی شده بودند. کاخهای باشکوه، نقوش برجسته پیچیده در طاق بستان و مراسم سلطنتی پر زرق و برق، همه بخشی از این پرسونا بودند؛ نمایشی باشکوه و عمومی از یک سرنوشت الهی. ارتش ساسانی، با سوارهنظام سنگین زرهپوش خود، ساوران، تجسم فیزیکی این نظم بود، نیرویی منظم که برای نگه داشتن نیروهای خارجی آشوب طراحی شده بود.
با این حال، یک مورخ یونگی باید به دنبال سایه نیز باشد. نور بزرگ و زیبای پرسونای ساسانی، ناگزیر در برابر تاریکی قدرتمند و خطرناکی قرار داشت. امپراتوری با کشمکشهای قدرت داخلی، ترورها و درگیریهای مذهبی دست و پنجه نرم میکرد.³ مانویان، فرقهای گنوسی که به دنبال فراتر رفتن از دوگانگی زرتشتی بودند، و دیگر گروههای نامنطبق، به طور وحشیانهای سرکوب شدند. این عدم تحمل و بیرحمی گاه به گاه حاکمان ساسانی، تجلی بیرونی سایه سرکوبشده بود – همان بخشهایی از روان جمعی که غیرقابل قبول تلقی میشدند و باید به زور به ناخودآگاه رانده میشدند.
آخرین و تراژیکترین تجلی این سایه در جنگهای ساسانی-بیزانس رخ داد. درگیریهای طولانی با بیزانس، هر دو امپراتوری را ضعیف کرد و خلاء ای را ایجاد کرد که با نیرویی جدید و غیرمنتظره پر شد. ارتش ساسانی، که بر دشمنان خارجی خود متمرکز بود و در پرسونا باستانی خود بسیار انعطافناپذیر بود، از نظر روانی برای ظهور ارتش عرب آماده نبود. خشکی ذاتی پرسونای مبتنی بر نور آن، مانع از انطباق آن با نوع جدیدی از سایه شد – سایهای که نمیتوانست آن را با وسایل متعارف شکست دهد.
آنیما و آنیموس: اتحادی پیچیده و حلنشده

یونگ معتقد بود که آنیما (زنانه درونی) و آنیموس (مردانه درونی) باید برای کمال واقعی روانی یکپارچه شوند. در روان ساسانی، این اتحادیه هم منبع قدرت و هم نقطه ضعف عمیق بود. اصل مردانه قوی، آنیموس، در تمرکز نظامی، جانشینی دودمانی و تأکید بر شاهی پدرانه و قدرتمند مشهود بود. با این حال، جامعه مردسالار باید با آنیما درونی که اغلب در شیفتگی به عرفان، احترام به چهرههای معنوی و نقشهای پیچیده زنان در دربار سلطنتی ظاهر میشد، مقابله میکرد.
پایان غمانگیز امپراتوری ساسانی، که چنین سریع و کامل بود، صرفاً یک شکست نظامی نبود. از منظر یونگی، این فروپاشی پرسونایی بود که بیش از حد انعطافناپذیر شده بود و سایهای که بیش از حد قدرتمند شده بود. امپراتوری آنقدر مشغول حفظ تصویر زیبا و کامل خود بود که نمیتوانست با نیروهای آشفته تغییر انطباق یابد. آخرین ضربه مهلک توسط نیرویی خارجی وارد شد که، مانند ذهن ناخودآگاه، به طور ناگهانی از سایهها ظاهر شد و با آن نمیشد منطقی برخورد کرد یا با قوانین قدیمی آن را شکست داد. امپراتوری ساسانی، در صعود و سقوط دراماتیک خود، شاهدی قدرتمند بر این ایده یونگی است که فقدان یکپارچگی روانشناختی – شکست در مواجهه با سایه خود و پذیرش تغییر – میتواند به پایانی فاجعهبار منجر شود.
امیدوارم این تحلیل، راه جدیدی برای اندیشیدن به این دوره جذاب از تاریخ ارائه دهد. آیا مایلید جنبه دیگری از امپراتوری ساسانی را از دیدگاه یونگی بررسی کنیم؟
امپراتوری ساسانی: آخرین امپراتوری بزرگ ایران
امپراتوری ساسانی، که بیش از چهار قرن (۲۲۴ تا ۶۵۱ میلادی) بر ایران حکومت کرد، آخرین امپراتوری بزرگ ایرانی پیش از اسلام و یکی از قدرتمندترین دولتهای زمان خود بود.¹ این دوره شاهد شکوفایی فرهنگ ایرانی، احیای دین زرتشتی و یک رقابت طولانیمدت با امپراتوریهای روم و بیزانس بود.²
ظهور و گسترش اولیه (۲۲۴-۳۰۹ میلادی)
سلسله ساسانی توسط اردشیر بابکان، یک فرمانروای محلی از استان پارس (زادگاه باستانی ایرانیان)، تأسیس شد.³ او علیه امپراتوری اشکانی، که نزدیک به ۵۰۰ سال بر ایران حکومت کرده بود اما ضعیف و تکهتکه شده بود، قیام کرد.⁴ در سال ۲۲۴ میلادی، اردشیر با قاطعیت آخرین پادشاه اشکانی، اردوان چهارم را شکست داد و با عنوان «شاهنشاه» یا «شاه شاهان» تاجگذاری کرد.⁵ او پایتخت خود را در تیسفون، شهری که در عراق امروزی واقع است، بنا نهاد و مجموعهای از لشکرکشیهای نظامی را برای تثبیت حکومت خود آغاز کرد.⁶
جانشین او، شاپور اول (حکمرانی از ۲۴۰ تا ۲۷۰ میلادی)، این گسترش را ادامه داد و در سال ۲۶۰ میلادی با شکست و اسیر کردن امپراتور روم، والرین، مشهور شد.⁷ دوران حکومت شاپور دورهای از موفقیت نظامی بزرگ و مدارای مذهبی بود. او در حالی که یک زرتشتی سرسخت بود، به سایر ادیان از جمله یهودیت، مسیحیت و مانویت اجازه داد در امپراتوریاش شکوفا شوند.
عصر طلایی (۳۰۹-۵۳۱ میلادی)

امپراتوری ساسانی در دوران حکومت شاپور دوم (حکمرانی از ۳۰۹ تا ۳۷۹ میلادی) به اوج خود رسید.⁸ حکومت او یکی از طولانیترینها در تاریخ ایران است و او اغلب به عنوان یکی از بزرگترین پادشاهان این امپراتوری شناخته میشود. در دوران او، مرزهای امپراتوری امن شد و ارتش برای تبدیل شدن به یک نیروی جنگی قدرتمند سازماندهی مجدد شد. شاپور دوم با موفقیت حملات هونها و رومیان را دفع کرد و با موفقیت علیه امپراتوری روم لشکرکشی کرد و سرزمینهای از دست رفته را بازپس گرفت.⁹ در دوران حکومت او، تلاش قوی برای رسمیت بخشیدن به دین زرتشتی به عنوان دین دولتی، با گردآوری متون مقدس آن، صورت گرفت.¹⁰
پس از شاپور دوم، دورهای از بیثباتی آغاز شد، اما امپراتوری تحت حکومت قباد اول (حکمرانی از ۴۸۸ تا ۵۳۱ میلادی) احیا شد. او با ناآرامیهای داخلی و تهدید هپتالیها یا «هونهای سفید» مقابله کرد و توانست نظم را بازگرداند. در دوران حکومت قباد، یک جنبش اصلاحی اجتماعی و اقتصادی قابل توجه به رهبری شخصیت مذهبی مزدک به وجود آمد که هدف آن رسیدگی به نابرابریهای اجتماعی بود.
اوج و فروپاشی (۵۳۱-۶۵۱ میلادی)
عصر طلایی امپراتوری ساسانی با حکومت خسرو انوشیروان (حکمرانی از ۵۳۱ تا ۵۷۹ میلادی) به اوج خود رسید.¹¹ او با عنوان «انوشیروان دادگر» شناخته میشد و به طور گسترده به عنوان یکی از برجستهترین فرمانروایان ایران محسوب میشود.¹² خسرو نظام مالیاتی را اصلاح کرد، عدالت را ترویج داد و حامی بزرگ هنر، علم و فلسفه بود.¹³ در دوران حکومت او، قدرت ساسانی به اوج خود رسید و امپراتوری بر سرزمینی وسیع و پررونق کنترل داشت.¹⁴
با این حال، قرن پایانی امپراتوری ساسانی تحت سلطه یک درگیری طولانی و ویرانگر با امپراتوری بیزانس بود.¹⁵ این جنگها برای هر دو طرف ویرانگر بودند و خزانهها و ارتشهای آنها را فرسوده کردند.¹⁶ این فرسودگی، هر دو را آسیبپذیر ساخت. آخرین پادشاه امپراتوری ساسانی، یزدگرد سوم (حکمرانی از ۶۳۲ تا ۶۵۱ میلادی)، با یک تهدید جدید و بیسابقه روبرو شد: لشکریان اعراب.¹⁷ این ارتشها، که با یک دین جدید به نام اسلام تقویت شده بودند، در سراسر امپراتوری ضعیف شده پیشروی کردند.¹⁸ در مجموعهای از نبردهای سرنوشتساز، به ویژه نبرد قادسیه در سال ۶۳۶ میلادی، ارتش ساسانی شکست خورد.¹⁹ یزدگرد سوم فرار کرد اما در نهایت ترور شد و این واقعه پایان امپراتوری ساسانی را در سال ۶۵۱ میلادی رقم زد.
با وجود سقوط، میراث امپراتوری ساسانی به زندگی خود ادامه داد.²⁰ این امپراتوری به شدت بر فرهنگ و حکمرانی اسلامی تأثیر گذاشت و سنتهای ادبی و هنری غنی آن، به ویژه از طریق تلاشهای شاعران پارسی بعدی مانند فردوسی، حفظ شد.²¹ ساسانیان آخرین نگهبانان هویت باستانی ایران بودند و داستان آنها به عنوان سنگ بنای تاریخ ملی ایران باقی مانده است.²²
دکتر محمد خرسندی روانشناس یونگی
محمد خرسندی روانکاو – مرکز مشاوره گروه همراه