در دنیایی که مدام خواهان بهرهوری بیپایان و نمایشی ابدی از کمال است، فرسودگی روانی به یک اپیدمی تبدیل شده است. زنی که این خستگی عمیق و فراگیر را احساس میکند، فقط خسته نیست؛ او در حال تجربه یک بحران عمیق روانی است. از دیدگاه یونگی، این وضعیت نشانهای است که یک بخش حیاتی از روح او نادیده گرفته شده است. چاه زندگی درونی او، که زمانی پر و جاری بود، خشک شده است؛ تحلیلرفته از خواستههای یک پرسونای نامتعادل و انرژی یکپارچهنشده سایه.
این فرسودگی یک ضعف نیست؛ یک سیگنال از «خود» است – هسته درونی و وحدتبخش روان او – که یک اصلاح مسیر، فوراً مورد نیاز است.
بار سنگین پرسونا

پرسونا همان ماسکی است که برای جهان به چهره میزنیم، مجموعهای از نقشها و انتظارات اجتماعی که برای حرکت در زندگی خود میپذیریم. برای بسیاری از زنان، این پرسونا یک بار سنگین است که خواستار اجرای دائمی نقشهاست. پرسونای مادر کامل، زن حرفهای خستگیناپذیر، شریک فداکار، دوست حامی – همه این نقشها به انرژی عظیمی نیاز دارند. به مرور زمان، حفظ این «خود» ایدهآلشده میتواند به یک شغل تماموقت تبدیل شود.
یک زن از نظر روانی خسته، اغلب کسی است که تمام انرژی روانی خود را در این ماسک بیرونی ریخته است. او آنقدر بر اینکه جهان او را چگونه میبیند متمرکز شده که ارتباط خود را با نیازها و خواستههای اصیلش از دست داده است. پرسونا، که زمانی یک ابزار مفید بود، به یک زندان تبدیل شده است. او ممکن است احساس کند که اگر از اجرای نقش دست بکشد، خود بنیان هویتش فرو خواهد ریخت. این نمایش دائمی و فرساینده، هیچ انرژی برای دنیای درونی او باقی نمیگذارد و روحش، که از تغذیه محروم شده، شروع به احساس سنگینی خستگی عمیق میکند.
سایه طغیانگر
در حالی که پرسونا چهره آگاهانهای است که به جهان نشان میدهیم، سایه بخش ناخودآگاه و سرکوبشده شخصیت ماست. این بخش شامل تمام خواستهها، احساسات و نیازهایی است که ما آنها را غیرقابل قبول یا دوستنداشتنی میدانیم. برای زنی که فرسوده شده، سایه اغلب حاوی یک نیروی قدرتمند و طغیانگر است: میل به گفتن «نه». این بخش از وجود اوست که میخواهد خودخواه باشد، استراحت کند، عصبانی شود، یا کمتر از حد کمال باشد.
هرچه فشار برای حفظ پرسونا بیشتر باشد، سایه قدرتمندتر میشود. این انرژی سرکوبشده فقط ناپدید نمیشود؛ راههای دیگری برای ابراز خود پیدا میکند. میتواند به صورت علائم جسمی مزمن، کجخلقی، تمایل ناگهانی به کنارهگیری از زندگی اجتماعی یا یک حس پوچی آزاردهنده آشکار شود. فرسودگی روانی که او احساس میکند، تا حدی نتیجه یک جنگ خاموش است که در درونش بین خواستههای «خود» عمومی و نیازهای ناشناخته ناخودآگاهش در جریان است. هرچه او بیشتر سعی در سرکوب سایهاش کند، انرژی بیشتری مورد نیاز است و او را کاملاً تحلیل میبرد.
آنیما در پریشانی: از دست دادن ارتباط

در قلب روان یک زن، آنیما او نهفته است، همان بخش درونی و عمیق زنانه. آنیما منبع خلاقیت، شهود عاطفی و ارتباط او با غرایزش است. هنگامی که یک زن از نظر روانی فرسوده میشود، آنیمای او در حالت پریشانی قرار دارد. او ارتباط خود را با آن بخش از وجودش که در چیزهای خودجوش، خلاق و شهودی شادی مییابد، از دست داده است. جهان به مجموعهای از وظایف برای انجام دادن تبدیل شده و او فراموش کرده است که چگونه به سادگی «بودن» را تجربه کند.
برای شفا یافتن، او باید شروع به گوش دادن به زمزمههای آنیمای خود کند. این کار در مورد انجام کارهای بیشتر نیست، بلکه در مورد انجام کارهای کمتری است که او را تحلیل میبرند و کارهای بیشتری است که روحش را تغذیه میکنند. این ممکن است شامل یک بازگشت به بیان خلاق، ارتباط دوباره با طبیعت، یا صرفاً اجازه دادن به خود برای کاری نکردن بدون احساس گناه باشد. هدف این است که دو نیمه روان او – پرسونای بیرونی و سایه سرکوبشده – را به یک حالت یکپارچگی بیشتر برسانیم.
فرسودگی روانی فریادی از روح برای تعادل است. این یک دعوت است برای دست کشیدن از اجرای نقش و آغاز کار حیاتی کامل شدن. سفر بازگشت به یک حالت سرزندگی درونی، در مورد جنگیدن با خستگی نیست، بلکه در مورد گوش دادن به چیزی است که خستگی سعی دارد به او بگوید.
محمد خرسندی روانشناس