ژرفای زنانه
سفر ژرفای زنانه، مهمترین الگوی اسطورهای برای رشد و تحول زنان است که توسط مورین مورداک، روانشناس برجسته آمریکایی، تدوین شده است. مقالهی حاضر، ترجمهای از پژوهشهای گستردهی مورداک در این زمینه است.
در سال 1949، جوزف کمپل در کتاب مشهور خود، «قهرمان با هزار چهره»، مدلی جامع از سفر قهرمانی ارائه داد که به عنوان الگویی کلاسیک برای رشد روانشناختی و معنوی شناخته میشود. این مدل، مملو از داستانهای حماسی مردانی چون گیلگمش، ادیسه و پرسیوال است که هر یک سفری پرماجرا را برای رسیدن به کمال و خودشکوفایی آغاز میکنند.
عبور از مرز آشنایی
قهرمان، مرز آشنایی را پشت سر گذاشته و به قلمرو ناشناختهها قدم میگذارد. در این سفر پرماجرا، با راهنماهای ماورایی روبرو میشود که او را در مسیرش یاری میکنند و با موانعی دستوپنجه نرم میکند که سعی در بازگرداندن او دارند. این سفر اغلب با تجربهای نمادین آغاز میشود؛ قهرمان در دل تاریکی و ناآشنایی، همچون نهنگی که در شکم آن اسیر شده، به درون خود فرو میرود.
سپس، با گذر از آزمونهای سخت و طاقتفرسا، مهارتها و تواناییهای خود را به اثبات میرساند و در نهایت، با تصمیمگیری آگاهانه، به دنبال گنج معنوی خود برمیآید.
این گنج میتواند به شکل جامی مقدس، رمزی عرفانی، یا هر نماد دیگری از کمال و روشنایی باشد. در این سفر، قهرمان ممکن است با موجودی اسرارآمیز و قدرتمند، همچون الههای یا خدایی، همراه شود.
این همراهی، اغلب به شکل یک ازدواج نمادین تجلی مییابد و به قهرمان قدرت و بینشی تازه میبخشد. در پایان این سفر طولانی و پر فراز و نشیب، قهرمان با گنج ارزشمندی به دنیای عادی بازمیگردد تا آن را با دیگران تقسیم کند (کمپل، ۱۹۴۹).
سفر قهرمان، یک تم جهانی در اساطیر و افسانهها است که جستجوی روح انسان را به تصویر میکشد. با این حال، مدل کلاسیک این سفر، اغلب بر تجربیات مردانه تمرکز دارد و به پیچیدگیهای سفر درونی زنان کمتر پرداخته است. برای زنان معاصر، این سفر فراتر از یک جستجوی کلی است و شامل ترمیم زخمهای عمیقی میشود که در طول تاریخ و فرهنگ بر زنان تحمیل شده است.
مورین مرداک، یکی از شاگردان جوزف کمپل، با این باور که مدل استادش به اندازه کافی به نیازهای روحی زنان پاسخ نمیدهد، در سال ۱۹۹۰ کتاب «سفر قهرمان: جستجوی زن برای تمامیت» را منتشر کرد. مرداک در این کتاب، به بررسی ابعاد منحصر به فرد سفر قهرمانی زنان پرداخته و الگویی جامعتر برای رشد و تحول روحی زنان ارائه داده است.
مدل مورداک
مورداک مدلی چرخهای را برای توصیف تجربیات زنانه ارائه کرد که در تضاد با دیدگاه کمپل بود. کمپل معتقد بود که زنان نیازی به سفری قهرمانانه ندارند، چرا که آنها به عنوان نماد کمال و روشنایی، مقصدی برای جستجوی دیگران هستند. اگرچه این دیدگاه از منظر اساطیری قابل تأمل است، اما برای درک پیچیدگیهای روان زنان معاصر کافی نیست. سفر قهرمانی زنان معاصر، اغلب با جدایی از ارزشهای زنانه آغاز میشود. آنها برای دستیابی به موفقیت در دنیای مردسالار، مجبور به سرکوب بخشهایی از وجود خود میشوند. این جدایی، آنها را به سمت یک بحران هویتی و تجربه مرگ نمادین سوق میدهد. اما در این نقطه تاریک، فرصتی برای بازگشت به درون و کشف دوباره قدرت زنانه نهفته است. با این بازگشت، زنان میتوانند به هویت اصیل خود دست یافته و به الگویی برای دیگران تبدیل شوند.
مدل سفر قهرمان زن، که توسط مورداک ارائه شد، با چالش کشیدن الگوهای سنتی قهرمانی مردانه، تحولی عظیم در ادبیات و هنر ایجاد کرد. این مدل، بر اساس تجربهی دخترانی است که در تلاش برای کسب تأیید پدر و جامعهی مردانه، ارزشهای زنانه را نادیده گرفتهاند. این همذاتپنداری با پدر، به قیمت بیارزش شمردن مادر و ارزشهای زنانه تمام میشود. این الگو، به عنوان یک الهامبخش قدرتمند، به بسیاری از نویسندگان و فیلمنامهنویسان کمک کرد تا به روایتهای زنانهتری دست پیدا کنند.
جدایی از جنبه زنانه
جدایی از جنبههای زنانه، چه در سطح فردی و چه در سطح جامعه، برای مردان و زنان رخ میدهد. زمانی که زنانه به عنوان چیزی منفی، ناتوان یا فریبکارانه تلقی شود، افراد ممکن است از پذیرش ویژگیهای مثبت مرتبط با آن مانند پرورش، شهود، احساسات، خلاقیت و معنویت سر باز بزنند.
در سطح فرهنگی، این جدایی اغلب به دلیل تصویرسازیهای نادرست و محدود از زنان در رسانهها و همچنین فقدان نمادهای زنانه قوی در بسیاری از ادیان تقویت میشود.
خدایان و الههها در بسیاری از فرهنگها، نمادهای مختلفی از هستی انسان هستند. آتنا، الهه حکمت و جنگ در یونان باستان، نمونهای بارز از این نمادهاست. اما داستان آفرینش آتنا، که از سر پدرش زئوس متولد شد، نشاندهندهی یک روایت پیچیده است. بلعیده شدن مادر آتنا، متیس، توسط زئوس، بیانگر سرکوب جنبههای زنانه در بسیاری از فرهنگهاست و آتنا را از ارتباط با اصل مادری محروم میکند.
این مرحله از سفر قهرمان زن، با شناسایی با الگوی مردانهی حاکم بر جامعه همراه است. این الگو، مردانگیای پدرسالارانه و مبتنی بر قدرت است که فرد را به دنبال کنترل خود و دیگران میراند. در چنین جامعهای، زنان جوان اغلب به این الگو میپیوندند و صدای درونی خود را با صدای اقتدار مردانه، چه صدای پدر، الوهیت مردانه، یا نهادهای اجتماعی، یکی میکنند.
متاسفانه، این آگاهی مردانه، اغلب به جای گوش دادن به صدای درونی زنان، بر آنها مسلط میشود. این سلطهگری با قطع کردن حرف، عجله در تصمیمگیری و نادیده گرفتن احساسات زنانه، خود را نشان میدهد. در این مرحله، بدن زن به عنوان منبع حقیقت و دانش نادیده گرفته میشود.
جاده آزمایش
مرحله بعدی، مانند سفر قهرمان، جاده آزمایش است که در آن تمرکز بر وظایف ضروری برای رشد نفس است. در دنیای بیرونی، قهرمان برای رسیدن به موفقیت، همان حلقههای قهرمان را طی میکند. همه چیز برای بالا رفتن از نردبان دانشگاهی یا شرکتی، دستیابی به اعتبار، موقعیت و برابری مالی و احساس قدرت در جهان است.
قسمت اول سفر قهرمان توسط ذهن پیش می رود و قسمت دوم در پاسخ به قلب است. قهرمان بر روی وظایف رشدی لازم برای بزرگسالی، جدا شدن از والدینش و تثبیت هویت خود در دنیای بیرون کار کرده است.
با این حال، حتی اگر او به اهداف سخت خود دست یافته است، ممکن است احساس خشکی معنوی را تجربه کند. رودخانه خلاقیت او خشک شده است و او شروع به پرسیدن می کند: “من در این جستجوی قهرمانانه چه چیزی را از دست داده ام؟” رابطه او با دنیای درونش بیگانه است.
در اینجا زن می فهمد یک پیزی در درون خود کم دارد و سفر قهرمانی برای به دست آوردن زنانگی خود را آغاز می کند.
ئکتر محمد خرسندی روانشناس یونگی