ژرفای زنانه
ژرفای زنانه مهم ترین سفر قهرمانی زن است که توسط مورین مورداک روانشناس بزرگ امریکایی تدوین شده است، مقاله زیر ترجمه ی از کار مورین مورداک در این حوزه است.
در سال 1949 جوزف کمپل مدلی از سفر اساطیری قهرمان در قهرمان با هزار چهره ارائه کرد که از آن زمان به عنوان الگویی برای رشد روانی – معنوی فرد استفاده می شود. این مدل، سرشار از افسانهها در مورد زحمات و پاداشهای قهرمانان مرد مانند گیلگمش، ادیسه و پرسیوال است، با فراخوانی برای ماجراجویی آغاز میشود.
قهرمان از آستانه به قلمروهای ناشناخته عبور می کند، با راهنماهای ماوراء طبیعی که به او در سفر کمک می کنند ملاقات می کند و با دشمنان یا نگهبانان آستانه که سعی در جلوگیری از پیشرفت او دارند، مقابله می کند.
قهرمان شروعی را در شکم نهنگ تجربه میکند، یک سری آزمایشها را پشت سر میگذارد که مهارتهای او را آزمایش میکنند، و قبل از یافتن نعمتی که به دنبال آن است، تصمیمگیری میکند – که نمادهای مختلفی با جام، رون حکمت، یا پشم طلایی است.
او با یک شریک مرموز به شکل یک الهه یا خدایان ملاقات می کند، وارد یک ازدواج مقدس می شود و از آستانه نهایی باز می گردد تا گنجی را که پیدا کرده است بازگرداند (Campbell 1949, pp. 36-37).
سفر قهرمان جستجوی روح است و در اساطیر و افسانه های سراسر جهان شرح داده شده است. با این حال، این موتیف جستجو به سفر کهن الگوی قهرمان داستان نمی پردازد. برای زنان معاصر، این شامل التیام زخم های زنانه است که در اعماق او و فرهنگ وجود دارد.
در سال 1990، مورین مرداک سفر قهرمان: جستجوی زن برای تمامیت را به عنوان پاسخی به مدل جوزف کمپبل نوشت. مرداک، دانشجوی کار کمپبل، احساس کرد که مدل او در پرداختن به سفر روحی-روانی خاص زنان معاصر شکست خورده است.
مدل مورداک
او مدلی را توسعه داد که ماهیت چرخهای تجربه زنانه را توصیف میکرد. پاسخ کمبل به مدلش این بود: «زنان نیازی به سفر ندارند. در کل سنت اساطیری زن آنجاست.
تنها کاری که او باید انجام دهد این است که بفهمد او مکانی است که مردم در تلاش برای رسیدن به آن هستند» (کمپبل، 1981). این ممکن است از نظر اساطیری درست باشد زیرا قهرمان یا قهرمان به دنبال روشنایی است، اما از نظر روانی، سفر قهرمان معاصر شامل مراحل مختلفی است.
سفر قهرمان با جدایی اولیه از ارزشهای زنانه آغاز میشود، به دنبال شناخت و موفقیت در فرهنگ مردسالارانه، تجربه مرگ معنوی، و چرخش به درون برای بازیابی قدرت و روح زنانه مقدس است.
مرداک با تکیه بر اسطوره های فرهنگی، یک مدل سفر جایگزین برای هژمونی پدرسالارانه را نشان می دهد. این به الگویی برای رمان نویسان و فیلمنامه نویسان تبدیل شده است که نوری بر ادبیات فمینیستی قرن بیستم می تاباند.
The Heroine’s Journey بر اساس تجربه دختران پدرانی است که خود را ایده آل کرده اند، با آنها همذات پنداری کرده اند و با پدرانشان یا فرهنگ غالب مردانه متحد شده اند. این به قیمت بی ارزش کردن مادران شخصی آنها و تحقیر ارزش های فرهنگ زنانه است.
اگر نه در سطح شخصی، قطعاً در سطح جمعی، هم برای مردان و هم برای زنان رخ می دهد. اگر زنانه منفی، ناتوان یا دستکاری کننده دیده شود، کودک ممکن است ویژگی هایی را که با زنانه مرتبط می کند، از جمله ویژگی های مثبت مانند پرورش، شهود، بیان عاطفی، خلاقیت و معنویت را رد کند.
در سطح فرهنگی، جدایی از امر زنانه ناشی از واکنش به تصاویر زنانه ارائه شده توسط رسانه ها است که شناسایی آنها با یا به دلیل فقدان تصاویر زنانه در دین غیرممکن است.
خدایان و الههها اغلب بهعنوان شیوههای مختلف بودن در جهان دیده میشوند و الهه باستانی آتنا نماد مرحله دوم سفر قهرمان است. این الهه تمدن یونانی از سر پدرش زئوس رشد کرد. مادرش متیس به طور کامل توسط زئوس بلعیده شده بود، بنابراین آتنا را از رابطه با مادرش محروم کرد.
این مرحله شامل شناسایی با الگوی مردانه است، اما نه مردانگی شخصی درونی. بلکه مرد مردسالار بیرونی است که نیروی محرکه آن قدرت است. یک فرد در یک جامعه مردسالار به دنبال کنترل خود و دیگران در یک میل غیرانسانی برای کمال است.
دختر جوان ممکن است مردان و دنیای مردانه را بالغ ببیند و با صدای مردانه درونی خود، خواه صدای پدرش، خدای پدر، نهاد حرفه ای یا کلیسا باشد، یکی شود.
متأسفانه، آگاهی مردانه اغلب سعی می کند به زنانه کمک کند تا صحبت کند. می پرد، حرفش را قطع می کند و کار را به دست می گیرد، منتظر نیست که بدنش حقیقتش را بداند.
جاده آزمایش
مرحله بعدی، مانند سفر قهرمان، جاده آزمایش است که در آن تمرکز بر وظایف ضروری برای رشد نفس است. در دنیای بیرونی، قهرمان برای رسیدن به موفقیت، همان حلقههای قهرمان را طی میکند. همه چیز برای بالا رفتن از نردبان دانشگاهی یا شرکتی، دستیابی به اعتبار، موقعیت و برابری مالی و احساس قدرت در جهان است.
قسمت اول سفر قهرمان توسط ذهن پیش می رود و قسمت دوم در پاسخ به قلب است. قهرمان بر روی وظایف رشدی لازم برای بزرگسالی، جدا شدن از والدینش و تثبیت هویت خود در دنیای بیرون کار کرده است.
با این حال، حتی اگر او به اهداف سخت خود دست یافته است، ممکن است احساس خشکی معنوی را تجربه کند. رودخانه خلاقیت او خشک شده است و او شروع به پرسیدن می کند: “من در این جستجوی قهرمانانه چه چیزی را از دست داده ام؟” رابطه او با دنیای درونش بیگانه است.
در اینجا زن می فهمد یک پیزی در درون خود کم دارد و سفر قهرمانی برای به دست آوردن زنانگی خود را آغاز می کند.